اولین قطعه دمِ دمیده شده یِ او

من یک گریزانم
برای همین غزال خطاب میشوم در نوشته هایم
من مال دنیای واقعیت نیستم
برای همین رویا صدایم میزنند
من مال خودم هم نیستم حتی
برای همین از بدو تولد بنده و عبد خوانده شده ام
اما زمینیان از من منسبی می‌خواهند
چیزی که مرا با آن بشناسند
و من از آنجایی که به یاد دارم خود را نویسنده پنداشته و مبپندارم
من یک نویسنده ام
نوشتن تنها کاری ست که برایش هیچ زحمتی نمی‌کشم
راستش را هم بخواهم بگویم خودم را نویسنده که نه انتقال دهنده میدانم
آنچه در سرم مدام میچرخد را می‌نویسم
با کدام کلمات؟
نمیدانم...
نمیخواهم هم بدانم
از ابتدا کلمات با من بازی می‌کردند و من از بازی هایمان می‌نوشتم
از کودکی
اغلب نوشته هایم برای او
گاهی برای خودم
و معدود دفعاتی هم برای آدمها
این آسان ترین منی بود که از کودکی پدیدار شده بود
همان منی که مخاطب نمی‌خواست
تنها قلم و کاغذ میخواست
منی که همه آدمها آشکارا در خود می‌بینند و گاه پر و بال میدهند و گاه رها می‌کنند
این اولین منِ توست دخترک
اولین دمِ دمیده شده یِ گمشده او
دیدگاه ها (۰)

پیدا شده های گمشده

بسم رب العشاق المهدی«عج»!

در این هیاهوی بیرونیمدام میپرسم از دیگران از دیگران از دیگرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط